کد مطلب:313362 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:745

زبان حال اباالفضل با برادر


من كه از روز ازل مهر تو در دل پروریدم

بین خوبان جهان، تنها، ترا من برگزیدم



از مقام و قدر و شأنت من چه گویم ای برادر

زآنكه مولای من استی و من عبد عبیدم



مادرم می گفت: عباسم، ترا با شیره ی جان

روی دامن از برای یاری دین پروریدم



آن قدر گویم ز وصفت ای گل گلزار زهرا

تو امیر تاجداری، من غلام زر خریدم



بر در درگاه لطفت آمدم بهر گدایی

ای برادر جان، مكن از درگه خود ناامیدم



یا بده اذن نبردم؛ یا جوابم كن، جوابم

تا نگردم رو سیه نزد خداوند مجیدم



رفت از تن تاب و صبر و رفت از سر عقل و هوشم

تا نوای العطش از نای اطفالت شنیدم



رخصتی ده تا كه آب از بهر طفلان تو آرم

گر كنی امروز در نزد سكینه رو سفیدم



گر شود از تن جدا دستم ندارم هیچ باكی

زآنكه از روز ازل من دست از هستی كشیدم



گر زند دشمن به چشمم تیر، شاد و سربلندم

كز قیامم در ره عشق تو نهضت آفریدم



از صغیر اصفهانی



ذكر سماواتیان ثنای اباالفضل

خیل ملك، خادم سرای اباالفضل



با مژه روبد غبار، حور بهشتی

از حرم و صحن با صفای اباالفضل



گر به شهان می برند رشگ خلایق

فخر به شاهان كند گدای اباالفضل





[ صفحه 83]





هیچ ز بیگانگی به حق نبرد راه

هر كه نگردید آشنای اباالفضل



پا مكش از درگهش كه عقده گشایی

هست به دست گره گشای اباالفضل



غم نبرد راه بر دلش به صف حشر

هر كه بود در دلش ولای اباالفضل



زآمدنش از حرم به جانب میدان

آب روان بود مدعای اباالفضل



ور نه كه می برد جان ز قوم جفا جو

از دم شمشیر جانگزای اباالفضل



آب ننوشید بی حسین و عجب نیست

این روش از همت و حیای اباالفضل



شست به راه حسین دست و دل از جان

اجر اباالفضل با خدای اباالفضل



پاس وفا داشت آنچنان كه بماندند

اهل وفا مات بر وفای اباالفضل



با شه دین جز به نام سید و مولا

باز نشد لعل جانفزای اباالفضل



آه از آن دم كه شد بلند به میدان

ناله ی جانسوز یا اخای اباالفضل



گشت كمان قد شاه دین چو عیان دید

غرقه به خون، قامت رسای اباالفضل



در دو جهان از طریق بنده نوازی

چشم (صغیر) است بر سخای اباالفضل





[ صفحه 86]